هرچقدر که سه شنبه و چهارشنبه روزای بدی بودن ولی پنج شنبه عاااااالی بود....
چهارشنبه شب با جانان قرار گذاشتیم که فرداش حرف بزنیم!
من ساعت 4 دانشگاه با خالقی قرار داشتم واسه پایان نامه که اونم خداروشکر به یه جاهایی رسید و خیلی خوشحالم کرد!
ساعت 6 جانان اومد دانشگاه دنبالم و رفتیم چند تا مغازه که من از اینستا پیدا کرده بودم و من یه تونیک بافت خریدم!
خیلی رفتارش خوب بود و هرچی گفتم نه نگفت!
بعد رفتیم کافی شاپ محبوبمون! برگ!
حرف زدیم و به شددددت پشیمون و ناراحت بود.... به غلط کردن افتاده بود ;-)
نکته دیگه این بود که فکر کرده بود من بابت بحثمون در مورد شام عروسی باهاش سردم و این باعث شده بود خیلیییی دلخور باشه...
کلی بابت فکرامون خندمون گرفت :-)))))
خلاصه آشتی شدیم و کلی هم خوش و خرم :-)))))))
خدایا کمکمون کن این روزهای خوب واسمون بیشتر و بیشتر شه :-*
برچسب : نویسنده : 8godnsmjanan2 بازدید : 10