43

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

دو شب پیش رفتیم عیددیدنی خونه دوست خانوادگی جانان که بهش میگه خاله!

یه خانوم و آقای حدود 60 ساله که بچه دار نشدن و همچنان عاشقانه زندگی میکنن!

این خانوم کلا از اون شخصیتای باحال روزگاره... تو عروسی ما هم نقش فعالی داشت و کلا وسط مجلس بود :-))))

خلاصه رفتیم خونشون و حسابی خوش گذشت... کلی خاطره خنده دار و قاعدتا بی ادبانه تعریف کرد :-)))))

وسط حرفاش به جانان میگه خب پسر خوب تو که این دخترو میخواستی چرا الکی مارو کشوندی خواستگاری خونه مردم؟!؟!؟ :-)))

اومدیم خونه و من قضیه رو از جانان پرسیدم! خیلی خوشم اومد که کاملا اوکی برام تعریف کرد! البته قضیه مال 3 سال پیشه و زمانی که اوایل دوستی ما بود :-) ولی خیلی حس خوبیه که منو انتخاب کرد :-)) کلا از اینکه تورش کردم راضیم :-))))) 


و اما دیروز یه روز فوق العاده بود....

خاله جانان یه مهمونی داشت که ما نمیخواستیم بریم ولی مامان جانان میخواست بره! تو باغ خارج شهر بود و باید میرسوندیمش!

مدت زمان مهمونی هم من و جانان رفتیم یه باغ رستوران نشستیم و شام خوردیم... خیلییییی به یاد ایام دوستی خوش گذشت...


دلم میخواد خاطره های اینطوری زیاد باشه تو زندگیمون... دلم میخواد زندگیمون شااااد باشه...

با مشکلات این روزا کار سختیه ولی شدنیه :-)

38...
ما را در سایت 38 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8godnsmjanan2 بازدید : 11 تاريخ : يکشنبه 27 فروردين 1396 ساعت: 12:48